۱۳۹۵ فروردین ۱۳, جمعه

۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

مبارزه برای زندگی


مبارزه برای زندگی


دختر- روزی که موقع خواب پیژامه پوشیدی دیگه شدی شوهر، شوهر من. میدونی اون روز چی دیدم؟ دیدم چقدر زشتی!
نور می رود. دوباره می آید. نوبت دیالوگ مرد است . آماده است اما کارگردان جوان این نمایش، ( “نقطه سر خط “ اثر نمایشنامه نویس فرانسوی “ورونیک اولمی(“ تمرین را برای بازگو کردن چند پیشنهاد متوقف می کند.
برای نشان دادن نحوه تمرین تاتر به کاترین ، دوست جهانگرد آلمانی به طبقه سوم رفته ایم. به بلک باکس دوست داشتنی خانه هنرمندان ایران...تالار انتظامی...
در طول هر ماه این گونه از تجمعات نه فقط در طبقه سوم خانه هنرمندان ایران بلکه در مکانهای شناخته و ناشناخته مختلفی ،از موسسات هنری فرهنگی و دانشگاه ها گرفته تا زیر زمین های باز سازی شده جهت انجام کارهای هنریی که نیاز به آزادی های غیر قانونی بیشتری جهت اجرا دارند، صورت میگیرد.
کاترین از بدو ورودش به ایران مهمان من است و در تمام این مدت شاهد تعجب های لحظه به لحظه او بوده ام. در واقع او که جوانی است اهل خطر، با تصوری متفاوت و با پا فشاری بر تصمیم خود علی رغم مخالفت های خانواده اش جهت سفر او به ایران به این جا آمده است تا "خطر" کرده باشد. اما با دیدن زندگی نرمال و معمول ایرانی ها به خود نهیب میزند تا از این پس به مطبوعات سیاسی کمترین اعتماد را داشته باشد. او را به مکان های مختلفی که محل تجمع قشر جوان است می برم. اتفاقاتی نظیر ضبط موسیقی زیر زمینی راک، شب شعر نو، مهمانی های مختلف ، نمایشگاه های هنری و … و او هر لحظه بیشتر از پیش در میابد که تفاوت چندانی بین گذران دوره جوانی در کشور خودش و ایران یافت نمی شود......
برایش توضیح می دهم که هرروز بر تعداد این اتفاقات افزوده میشود. این فرایند نه فقط در حوزه هنر و فرهنگ ، در سایر اقشار جامعه جوان نیز اتفاق می افتد اما به دلیل مختصات خاص هنرهر روز به تعداد جوانانی که به هنر روی می آورند و مصایب و مشکلاتش را به جهت اجرای کار در ایران به جان می خرند افزوده می شود.


کاترین در ایمیل های متعدد شبانه برای مادرو دوستانش از فضای متفاوت ایران با آنچه که آنها می اندیشیدند می نویسد و هر شب با هر ایمیل کاترین احساس میکنم که نیاز بیشتری برای شناساندن واقعیت جامعه ای که در آن رشد کردم به جامعه جهانی دارم و بعد از خود می پرسم: به راستی چه امری باعث میشود که همیشه به جای تصویر واقعی زندگی جوان ایرانی ، تصاویر مطبوعات پسند از ایران که حاوی تظاهرات بر ضد آمریکا و اسراییل و یا تصاویر غمبار و خسته کننده از نماز جمعه و ... است از مدیای بین المللی پخش شود.
مختصات جوان ایرانی به سبب شرایط اجتماعی دوران کودکی تا به اکنون مختصاتی پیچیده است و این پیچیدگی گاهی به حس انزوا می رسد.به دلیل داشتن حکومت بنیاد گرا، و البته نیاز این حکومت به تقدس جهت ابقا، جوان ایرانی از دوران کودکی تا اکنون شاهد رفتار دو پهلو و معنی دار خانواده ، معلم, دوست، همکلاسی، و... است .
این امر از طرفی سبب بالا بردن سرعت تحلیل اوست که باید در لحظه "خوب" سیاسی را از "خوب" جاری در زندگی روزمره خود، جدا کند.اما از طرفی دیگر سبب جدایی لحظه به لحظه او از جامعه همسن جهانی اش می شود. و این مسآله ، باب منحصر به فرد بودن جوان ایرانی را در این دیدگاه باز می گذارد.
اما جوان ایرانی علی رغم همه محدودیت های سیاسی و اجتماعی، به دلیل سرعت بالا در یادگیری و تحلیل ، همواره دوش به دوش هم پای غیر ایرانی خود و گاهی موفق تر یا به عبارتی دیگر هدفمند تر از سایرجوانان دنیا در زمینه های متعددی سر برافراشته است.
بارز ترین نمونه تفاوت جوان ایرانی و غیر ایرانی در میزان آزادی اجتماعی اوست . آزادی ای که عدم آن ،هوشمندی ویژه ای را در یافتن راه های جدید جهت ادامه زندگی زیرزمینی خود برایش به ارمغان می اورد.
منظور از زندگی زیرزمینی در ایران ، روش ویژه ای از زندگی نیست که معمولا اقشارمعترض هر جامعه ای به نشانه ی اعتراض ، بخشی از زندگی خود را با این روش پیش میبرند ،بلکه در ایران به معمولی ترین روش ادامه حیات و رفع نیاز های معمول جسمانی و معنوی که متاسفانه بر خلاف مختصات قوانین نظام جمهوری اسلامی ایران معنی شده اند مفهوم گرفته است.
جوان ایرانی همچون سایر جوانان دیگر در آمریکای لاتین، آسیای دور، اروپا، آفریقا و...به موسیقی علاقمند است. از آن لذت میبرد. نسبت به سینما و تحولات جاری آن واکنش نشان میدهد.
او در عرصه های اجتماعی نیز همیشه حرفی برای گفتن دارد که البته عموما این حرف جهت اعتراض به خود دارد . بازی های سیاسی دولت ها که به جهت بالا بردن بهره مادی آنهاست و البته معمولا منجر به نادیده گرفته شدن حقوق انسانها می انجامد او را آزار می دهد.
حقوق بشر برای او معنایی جدا از آنچه که دیگر جوانان دنیا در مدارس فرا گرفته اند دارد. چرا که هر روزه شاهد از دست رفتن حقوق انسانی خود در جامعه ای است که در آن زندگی می کند و از همین رو مدام در پی اصلاح سیاست های اشتباه دولت خویش است. جوان ایرانی جوانی هماره معترض معنا شده است.
در حالی که از یک سو روشنفکران منفعل ایرانی می پندارند که دین و رویکرد به خدا در جوان ایرانی روز به روز در حال کاهش است و از سوی دیگر نظام اسلامی حاکم با نمایش تلویزیونی تظاهرات نمایشی ،به دینداری مفرط همین جوان ایرانی اصرار نموده است.، بهترین شیوه یعنی اعتدال در حین اعتراض از جوان ایرانی سر میزند. این شیوه عموما با فرصت طلبی های او همراه است.
برای اثبات این مطلب می توان به مبارزات رفتاری اما خاموش او در بطن جامعه اشاره کرد.مثلا در ماه های محرم و سوگوا ری های مذهبی، خیابان های ایران شاهد جوانان به ظاهر سوگوار است که از این فرصت جهت دیدار دوستانه و برون ریزی هیجانات جوانی استفاده می کنند. اتفاقی که در شرایط عادی و نه در ایام مذهبی، از سوی نظام به ناهنجاری اجتماعی معنا می شود. و یا زمانی که استفاده از یک نوع پوشش خاص مثلا مانتوی تنگ زنانه در جامعه ممنوع میشود، دختر ایرانی به ظاهر می پذیرد، اما ازسوی دیگر گشادی قانونی مانتو را با کوتاهی غیر معمول شلوار یا تحول در مدل مو جبران مینماید...وروز به روزباعث افزایش فاصله بین نظام حاکم و خویش می گردد..بر اساس رابطه معکوس "میزان فشار اجتماعی" و "میزان پایداری مدنی" و با توجه به نقض آشکار حقوق زنان به نام دین، می توان گفت که دختران ایرانی پر رنگ ترین نقش را در حیطه مقاومت صلح آمیز مدنی ایفا میکنند.


حوا با لباسی سفید ، موهای بلند مشکی و تاجی از گل بر سر، در حال جارو کشی، شستن لباس و کارهای خانگی است.موهایش به هم ریخته و نا مرتب است. زن خبرنگار با ضبط کوچکی در دست مرتب به دنبال او راه می رود.( تالار اجتماعات یک برج مسکونی – تهران- اجرای زیرزمینی نمایش "مکالمه با حوا" بر اساس داستانی از مینا اسدی نویسنده ایرانی و دراماتورژی نیلوفر بیضایی.)
خبرنگار: میخواهید بگویید گناهکار نبوده اید؟
حوا: تکلیف مرا با خودتان مشخص کنید. در تعقیب مقصر هستید یا در جستجوی واقعیت؟
خبرنگار: معلوم است. در جستجوی واقعیت. اما راستش یکمی گیج شده ام. در ادیان آمده است که "حوا" با عشوه گری هایش " ادم" رافریب داد و سبب رانده شدن او از بهشت شد.
حوا: شما چرا هر چه را که خوانده اید باور میکنید؟ من بیچاره کی وقت و حال و حوصله ی عشوه گری داشتم؟
خبرنگار: پس در بهشت چه می کردید؟
خبرنگار: همه کار، جارو کشی، دوخت و دوز، رفت و روب، و قبول تمام فرمایشات بارگاه خداوند تبارک و تعالی!
خبرنگار: چه کسی این همه کار را به شما محول کرده بود؟
حوا: خداوند عز و جل!
خبرنگار: باور کردنی نیست. چرا خدا به آدم کاری نداشت؟
حوا: مگر نمی دانید که خدا مرد است و از همجنسان خودش حمایت می کند؟
خبرنگار: چه کسی می گوید که خدا مرد است؟
حوا: خیلی چیز ها گفتنی نیست، لمس کردنی است، دیدنی است.
(به هیچ یک از نمایش های این گروه اجازه نمایش عمومی داده نشد... در این اجرا بازیگران زن بدون حجاب اسلامی نقش خود را ایفا کردند.)


این گونه مبارزات روز به روز و نسل به نسل افزایش میابد. و ماجرا به اعتراض در نوع پوشش و نوع گذران زندگی او ختم نمی شود. اعتراض مسالمت آمیز با او در آمیخته شده است و او برای رسیدن به مطالبات بر حق خویش همزمان با رشد سنش ، خود را مسئول اصلاح جامعه اش میابد.
با نگاهی اجمالی به نوع زندگی مردم بعد از انقلاب سال 1357 و جنبش اعتراضی مردمی اخیر ایران موسوم به جنبش سبز، پویایی جوانان 28 تا 30 سال ایرانی را در میابیم.
جوان 30 ساله امروز ایران که اوایل انقلاب 1357 پا به عرصه گیتی نهاده است، کودکی خود را با از دست دادن پدر در جنگ ایران و عراق یا اضطراب مادر از ترس خطر اعدام سیاسی همسر مخالف نظامش گذرانده و با نقصان اقتصادی زمان جنگ آشناست و ناگهان با آغاز جنبش تکنولوژیک دردوره نوجوانی اش ، فاصله خود را با خانواده بسیار دورتر از نسلهای قبل خویش میابد.
همین نوجوان در اولین دوره مجاز سنی به پای صندوق رای میرود و برای اولین بار اصلاحات را به عنوان مقوله ای جدید در سیاست یکسویه و افراطی کشورش می آفریند و طی سالهای اصلاحات به بررسی روند آن می پردازد . در طی این بررسی ها ، جنبش دانشجویی توسط همین نسل پدید می آید.جنبشی که در سال 1378 طی اعتراض به توقیف روزنامه ی "سلام" در پی اقدام سرنوشت ساز انتشار نامه ای محرمانه شکل می گیرد. در طی اعتراضات سه روزه دانشجویان و دفاع در برابر حمله ی نیروهای وابسته به نظام طبق آمار منتشر شده 3 نفر کشته و صد ها نفربازداشت می شوند و این داستان تا کنون ادامه دارد، هر روز به قصد سرکوب دانشگاهیان معترض ، به تعداد دانشجویان محروم از تحصیل یا زندانی اضافه می شود . خانواده هایشان تهدید میشوند و یا منتظر فرجام نامعلوم فرزندان خویشند.




ویکتور به آرامی می‌نشیند در حالی که نیکلاس می‌ایستد و به سوی او قدم برمی‌دارد.
نیکلاس
:به نظر تو تکان دادن انگشت در مقابل چشمای مردم دیوانگیه؟ می‌دونم چی تو کله‌ته. تو مرد بسیار باهوشی هستی. اما آیا اگر به جای انگشتم، چکمه و یا ـ ـ آلتم بود، بازم می‌تونستی همینطوری نگاه کنی؟ چرا من انقدر چشم چشم می‌کنم؟ به نظرت عقده چشم دارم؟ شاید. البته نه چشمای خودم بلکه چشمای مردم. چشمای کسانی که آنها را اینجا برایم می‌آورند. آنها خیلی آسیب‌پذیر هستند. روح درون آنها می‌درخشد است. تو مرد مذهبی‌ی هستی؟ من هستم. فکر می‌کنی خدا کدوم طرفی باشه؟ می‌خوام یه چیزی بنوشم.
به طرف میز کناری می‌رود و جرعه‌ای ویسکی سر می‌کشد.
محتملا کنجکاوی بدونی که زنت کجاست. اون تو یه اتاق دیگه‌س.
می‌نوشد.
زن خوش چهره‌ ایه.
می‌نوشد.
خدای من‌، عالی بود.
جرعه‌ای دیگر می‌نوشد.
(نمایشنامه "یکی برای راه " از هارولدپینتر- اجرای زیر زمینی- شیراز- 1379 - در حین اجرا مسوول روابط عمومی نمایش نگران تبعات اجرای غیر قانونی، بلیط های اجرای فردا شب راپیش فروش می کند. این نمایش یک سال بعد از تولد جنبش دانشجویی ایران در یک باغ در شیراز اجرا شد.)


اما جوان ایرانی تسلیم سرخوردگی این جنبش نمیشود و پس از سالهای سخت بعد از آن، جنبش دانشجویی را به جنبشی گسترده تر و جهانی تر به نام جنبش مردمی سبز تبدیل می کند. جنبشی که باعث میشود از میزان انزوای مردم ایران در دنیا کاسته شود . جنبشی که سبب می شود تا علی رغم گذشته ،هم صدایی بی نظیر جامعه جهانی را با مردم ایران به ارمغان آورد. و این همان اعتدالیست که در بالا از آن یاد شد. اعتدال به این معنی که از کمبود ها در جهت رشد و زدودن انزوا و نه دامن زدن به آن استفاده شود.






جوان ایرانی به موازات این حرکتهای بیشتر اجتماعی و کمتر سیاسی هر روز بیشتر به موسیقی و سینمای روز دنیا علاقمند میشود و به حرکتهای تحقیقی و علمی بیشتر از پیش اهمیت می دهد.
او صاحب جنبش های دیگری به غیر از جنبش دانشجویی نیز هست. او پس از متولد کردن اصلاحات در نظام سیاسی کشورش سعی دارد تا با مجموعه حرکات زیرزمینی حضور خود را پر رنگ کند.از مهمترین و شیرین ترین این حرکات به وجود آوردن جنبش موسیقی زیر زمینی ایران است که با تلاش بی توقع جوان با ذوق ایرانی طی 20 سال اخیر هر روز حرفه ای تر از دیروز فریاد می کشد.جنبشی که نیاز به هیچ ابزار حرفه ای به جز یک هد ست ساده و یک جای امن و مخفی مثل اتاق شخصی یا زیر زمین خانه قدیمی مادر بزرگ و توانایی استفاده از نرم افزار های مختلف تولید موسیقی ندارد. جنبشی که تنها به دلیل نگرفتن انواع مجوز های قانونی نام زیر زمینی را به خود گرفته است. بر خلاف گروه های جوان موسیقی غیر ایرانی که از امکانات اجتماعی و دولتی متفاوتی برای رشد استفاده می کنند، او در حین تولید موسیقی، به نحوه فرار از دردسر و تبدیل فریاد اعتراض آمیز درونی اش به موسیقی پاپ، راک، رگه،و ....می اندیشد.از کنسرت هایی که در مکان های امن و مخفی از پیش تعیین شده پس از اطلاع رسانی فقط اینترنتی و تحت شرایط کنترل شده اجرا می کند انتظار کسب در آمد ندارد.
سینمای ایران نیزدر پی صادر نشدن مجوزهای تولید یا پخش دچار تحول فعالیت زیر زمینی شده است.کارگردان های جوان فیلمهایی که به حکم دولت قرار است در آرشیو فیلمخانه ها تا ابد بمانند، هر روزه بخشی از ذهن خود را  صرف یافتن مکان های خصوصی مناسب جهت پخش فیلم میکنند. این اتفاق نیز با کمترین امکانات که تنها یک سالن تاریک و یک دستگاه ویدیو پروجکشن است صورت میگیرد.
نکته شیرین و قابل توجه در جنبش های زیرزمینی، حمایت مردمی جهت تداوم این نوع حرکات است. صرف نظر از نگاه خوشبینانه، بر تعداد داوطلبینی که حاضرند خانه ها ی خود را بی چشمداشت مالی تقدیم ساخت فیلم یا اجرای کنسرت و تئاتر زیرزمینی کنند افزوده میشود و جالبتر اینکه در میان این داوطلبان ، تعداد خانواده هایی با گرایش های سنتی و مذهبی نیز رو به افزایش است. و جوانان ایرانی از این موضوع به عنوان "پیروزی بزرگ" یاد میکنند. آشتی نسل ها... همزیستی همراه با اعتدال... حضور ابتدایی ترین زمینه رشد دموکراسی... تبدیل پارادایم خانواده ای که در ابتدای انقلاب اسلامی با فاش نمودن محل اختفای فرزند مخالف نظام خویش به حکومت، از جان او می گذرد به خانواده ای که جهت همیاری با فرزند جوان مخالف نظامش، سعی در بالا بردن امکانات او میکند حتی اگر فعالیت او در برابر اعتقادات مذهبی و سنتی آن خانواده باشد...


با یک نتیجه گیری ساده می توان امیدوار بود که این روند طی سالیان در حال گذر، منجر به حضور یک دموکراسی جوان در مهمترین و جنجالی ترین کشور خاورمیانه شود. جوان ایرانی باروتی است که هر لحظه می تواند منفجر شود اما نمی شود.
تالار مولوی تهران مملو از تماشاچیان جوان. اجرای جشنواره تاتر فجر- نمایش میبوسمت و اشک- بازخوانی نامه های واسلاو هاول به الگا...
مرد: سکوت... گریه...
در یکی از نامه ها ی هاول خطاب به الگا... تنها چیزی که می توان خواند سه کلمه است: میبوسمت و اشک...
نور میرود...
تماشاگران با اشک به پا ایستاده اند و برای گروه جوان نمایش کف می زنند...